جدول جو
جدول جو

معنی نیک گوهری - جستجوی لغت در جدول جو

نیک گوهری(گَ / گُ هََ)
نجابت. (یادداشت مؤلف). نیک گهر بودن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گَ / گُو هََ)
نیک نهادی. نجابت. (یادداشت مؤلف) :
گر سری یابد به عالم کس به نیکوگوهری
رودکی را بر سر آن مردمان باید سری.
(از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
نیکوگهری. نجابت. رجوع به نیکوگهری شود
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُ هََ)
نجیب. (یادداشت مؤلف). نژاده. نسیب. نیک نژاد. نیک طینت. نیک گهر
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
پاک نژادی. اصالت. نجابت
لغت نامه دهخدا
(سَ)
فروسیت. مهارت در سوارکاری:
پشت سپه میر یوسف آنکه ستوده ست
نزد سواران همه به نیک سواری.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
بی اصلی. نانجیبی. بی پدر مادری. بی اصل و حسب بودن:
یکی را ز کم گوهری دل بدرد
یکی را ز بی گوهری آه سرد.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
نیکوگوهری. نجابت
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
نیکوگهر. نیک گهر. نژاده. نجیب
لغت نامه دهخدا
زبان آوری، فصاحت، (فرهنگ فارسی معین)، درباره دیگران سخن نیکو گفتن، (فرهنگ فارسی معین)، مقابل بدگویی
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
خوش ذات. (یادداشت مؤلف). نژاده. نیک گوهر. رجوع به نیک گوهر شود
لغت نامه دهخدا
(رِکَ / کِ)
زبان آور، فصیح، (ناظم الاطباء)، آنکه درباره دیگران سخن نیکو گوید، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاک گوهری
تصویر پاک گوهری
پاک نژادی اصالت نجابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی گوهری
تصویر بی گوهری
نا نجیبی، بی اصل و نسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک گویی
تصویر نیک گویی
درباره دیگران سخن نیگو گفتن، زبان آوری فصاحت
فرهنگ لغت هوشیار